از حدود یک ماه پیش که تصمیمم جدی شد اصلا تصورم این نبود که به این سرعت و به این سهولت به نقطه ای که الان ایستاده ام میرسم. به طرز اعجاب آوری کارها غِیباً طوری خوب پیش می رفتند که حالت ایده آل متصوره ام هم پیششان کم می آورد.
غیباً خانواده ام راضی به ازدواجم در سنی شدند که اکثر هم وطنانم آن را برای ازدواج زود می دانند، غیباً تمام خانواده ام بی چانه زدن قبول کردند و غیباً یک شغل جدید برایم دست و پا شد.
و دیروز.
مادرم، خواهرم و امیر رضای یک ساله اش و البته من، رفتیم خانه کسی که مدت ها آرزویش را داشتم. رفتیم و غیباً همه چیز به طرز اعجاب آوری عالی بود. من یک عالی می گویم شما یک عالی میشنوید! خدا دارد حسابی شرمنده ام می کند.
تابستان حدود 40 روزی با 3 نفر هم اتاقی شدم که خیلی چیزها یاد گرفتم. جواد یادمان داده بود شب ها قبل از خواب به اباعبدالله سلام بدهیم . محمد وسط نمازهایش در قنوت اللهم ارزقنا شفاعۀ الحسین یوم الورود گفتن را یادم داد. یکی دیگر از چیزهایی هم که از جواد با صدای خوبش توی ذهنم جا انداخت این حدیث بود: من کان لله، کان الله له.
پ ن: دعا کنید که سخت محتاجیم.
در باب حسِ لحظه تیک آف - این «در رفتن» است که دردناک است...
کارآفرین های کارتن خواب - کارشکن های مفت خور
الیوم استعمال توتون و تنباکو حلال حلال بلکه مستحب است... به میمنت این عقد.... البته فقط الیوم. :)
ام ,یک ,کان ,هم ,عالی ,طرز ,به این ,کان الله ,الله له ,کان لله، ,به طرز
درباره این سایت